❤ρєѕαяє тαηнα❤
تا ابد دوست دارم تنها بهانه ی زندگی...
|
شبیه کسی شده ام که
پشت دود سیگارش به خود می گوید
باید ترک کنم
سیگار را
خانه را
زندگی را
و باز پکی دیگر می زند.
دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود
تو در کنار من بشینی محال بود
هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود
چشمان مهربان تو پاک و زلال بود
پاییز بود و آوچه ای و تک مسافری
با تو چه قدر آوچه ما بی مثال بود
نشنید لحن عاشق من را نگاه تو
پرواز چشم های تو محتاج بال بود
سیب درخت بی ثمر آرزوی من
یک عمر مانده بود ولی آال آال بود
گفتم آمی بمان به خدا دوست دارمت
گفتی مجال نیست و لیکن مجال بود
یک عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود
سهم من از عبور تو رنج و ملال بود
چیزی شبیه جام بلور دلی غریب
حالا شکست وای صدای وصال بود
شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد
اما نه با خیال تو بودم حلال بود
از : مریم حیدرزاده
چگونه باغ ِ تو باور کند بهاران را ؟
که سال ها نچشیده است ، طعم باران را
گمان مبر که چراغان کنند ، دیگر بار
شکفته ها تن عریان شاخساران را
و یا ز روی چمن بسترد دو باره نسیم
غبار خستگی روز و روزگاران را
درخت های کهن ساقه ، ساقه دار شوند
به دار کرده بر اینان تن هزاران را
غبار مرگ به رگ های باغ خشکانید
زلال ِ جاری ِ آواز ِ جویباران را
نگاه کن گل من ! باغبان ِ باغت را
و شانه هایش آن رُستگاه ماران را
گرفتم این که شکفتی و بارور گشتی
چگونه می بری از یاد داغ ِ یاران را ؟
درخت ِ کوچک من ! ای درخت ِ کوچک من !
صبور باش و فراموش کن بهاران را
به خیره گوش مخوابان ، از این سوی دیوار
صلای سُمّ سمندان ِ شهسواران را
سوار ِ سبز ِ تو هرگز نخواهد آمد ، آه !
به خیره خیره مبر رنج انتظاران را !
از : حسین منزوی
از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی ، نه تاب سخن داریم
آوار ِ پریشانی ست ، رو سوی چه بگریزم ؟
هنگامه ی حیرانی ست ، خود را به که بسپاریم ؟
تشویش ِ هزار «آیا» ، وسواس ِ هزار «امّا»
کوریم و نمی بینیم ، ورنه همه بیماریم
دوران شکوه باغ ، از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف ، خشکیده و بی باریم
دردا که هدر دادیم ، آن ذات ِ گرامی را
تیغیم و نمی بّریم ، ابریم و نمی باریم
ما خویش ند انستیم ، بیداری مان از خواب
گفتند که بیدارید ، گفتیم که بیداریم !
من راه تو را بسته ، تو راه مرا بسته
امیّد ِ رهایی نیست ، وقتی همه دیواریم
از : حسین منزوی
بیادت هستم بی هیچ بهانه ای
شاید دوست داشتن همین باشد...
![]() |
در خوابهای کودکی ام
هر شب طنین سو قطاری
از ایستگاه می گذرد
دنباله ی قطار
انگار هیچ گاه به پایان نمی رسد
انگار
بیش از هزار پنجره دارد
و در تمام پنجره هایش
تنها تویی که دست تکان می دهی
آنگاه
در چارچوب پنجره ها
شب شعله می کشد
با دود گیسوان تو در باد
در امتداد راه مه آلود
در دود
دود
دود ...
از : قیصر امین پور
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
دوستم داشته باش ، عطر ها در راهند ،
دوستت دارم ها ... آه ... چه کوتاهند ...!!؟
عاشقی اوج خطرهاست خودت می دانی
قصه ماهی و دریاست خودت می دانی
ما خطــر کرده عشــقیم ملامت نکنید
شور بی عشق مهیاست خودت می دانی
زندگی ســوختن وساختن ودربدریــست
عشق خود حل معماست خودت می دانی
هر که عاشق شد وباعـقل نسنـجید مـراد
عمری در حسرت فرداست خودت می دانی
من که بهـروزم و ثابت قـدمم در ره عشق
انتخــابت ره فـرداست خــودت مـی دانـی
دو جای پای نرفته دو سایه یک دیوار
مرا به دغدغه های شبانه ام بسپار
به تارهای ظریفی که عشق می بافد
به زخم های عمیقی که خورده ام بسیار
به ناتمامی این روزهای بارانی
به این گلایه که هرروز می شوم تکرار
رسیده ایم به مرز ستاره ها امشب
رسیده ایم ولی روز می شود هربار
ومن برای خودم ازتو شعر می خوانم
ومن به جای خودم از تو می شوم سرشار
چترها را ببندیم ، به ضیافت قطره های پاک باران برویم و
بگذاریم باران گناهانمان را پاک کند و بشوید
.نگاه خسته مان را زیر باران تازه کنیم
چرا که فردا طلوع پاک رویاهاست.
چترهارا ببندیم باران زیباست...!
یادته یه روز بهم گفتی هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه یه نامردی
شکاتو ببینه وبهت بخنده !؟
گفتم اگه بارون نیومد چی ؟….
گفتی اگه چشمای قشنگ تو بباره آسمون گریش میگیره….
گفتم یه خواهش دارم. وقتی آسمون چشمهام خواست بباره تنهام نذار…
گفتی: چشم !!
حالا امروز من دارم یه گوشه ی خلوت گریه می کنم اما آسمون نمی باره….
تو هم اون دور دورا ایستادی و داری به من می خندی..!!
آخه چرا ؟مگه گناه من چیه ؟
سلام به دوست جونای گلم.امروز دلم خیلی گرفته...
داشتم فکر می کردم که من هر لحظه دارم بیشتر عاشق مهرداد می شم...اونم پای من وای میسه؟اونم منو به همه ی دنیا ترجیح می ده؟
خداجون خودت منو عاشقش کردی...خودتم باید کمکم کنی...
دیگه کار از کار گذاشته دیگه عاشقش شدم...
اگه پام وایسه،اگه من دوست داشته باشه و پیشم بمونه می شم خوشبخت ترین دختر دنیا...
خدایا یعنی می شه یه روزی به هم برسیم...
همه چیرو میسپارم دست خودت...
قلبم و روحم و جسممو خودت مواظبم باش...
دوستت دارم مهرداد...
دوستای عزیزم کمکم کنید ترخدا...
پدرم روزت مبارک...
به روزی که دلت را میشکنند و جز خدایت مرهمی نخواهی یافت .
هر چه قدر بیشتر پیش می روم از تو دورتر می شوم...
فراموش کردنت کار سختی نیست
چشم هایم را ببندم
و برای همیشه
نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند
می گویند حساسیت فصلی است
آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم . . .
احتیاط باید کرد
همه چیز کهنه می شود و اگر کوتاهی کنیم عشق نیز
بهانه ها جای حس عاشقانه را خوب می گیرند . . .
گفتی عاشقمی، گفتم دوستت دارم
گفتی اگه يه روز نبينمت ميميرم، گفتم من فقط ناراحت ميشم
گفتی من بجز تو به كسی فكر نمی كنم، گفتم اتفاقا من به خيلی ها فكر می كنم
گفتی تا ابد تو قلب منی، گفتم فعلا تو قلبم جا داری
گفتی اگه بری با يكی ديگه من خودمو می كشم، گفتم اما اگه تو بری با يكی ديگه، من فقط دلم
ميخواد طرف رو خفه كنم
گفتی... گفتم...
حالا فكر كردي فرق ما اين هاست؟ نه!
فرق ما اينه كه:
تو دروغ گفتی ، من راستشو